----------------------------------ندایپیک دوست---------------------------------
بارخ نیکوی تو افسانه ای خورشید و ماه با قد دلجوی تو سرو و صنوبر را چه راه
دیدهسرمست جمالت گشت و دل مات جلال حیرتاندر حیرت آمد کان چه وجه و کاین چه جاه
درفراقم نیستم گر در وصالم پس چرا میگدازم همچو شمع و مینوازم ساز آه
پیردانای من آن نیکو نهاد پاک بین گفت روزی نکتۀ نغزی بمن در صبحگاه
یابرو معبود دیگر گیر با این بندگیت یا بیا و توبه کن زین رسم و آئینتباه
گاماول در ره جانانه باشد ای پسر ترک خود کامی و آنگه ترک کلّ ماسواه
هیچدانی دمبدم آید ندای پیک دوست نا امیدی ره ندارد هیچ در اینبارگاه
سیر سماوات دیوان اشعار حضرت علامه حسن زاده آملی
,پیک ,ندای ,ای ,حیرت ,ره , ,ندای پیک ,پیک دوست ,آئین تباه ,تباه
درباره این سایت